شیعه عاشق
lover shiite
lover shiite
داستان قابل تامل
✨گویند : صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند ؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید… پذیرفت… نماز جماعت تمام شد.چشم ها همه به سوى او بود ? مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
>آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد! کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد ! باز کسى برنخاست. گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده نیستید.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط تالیا در 1397/03/26 ساعت 06:12:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |